دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری
: "کشور عزیز ما ایران، بوستان عطرآگینی از
اقلیم ها،زبان ها ،ادیان و مذاهب گوناگون است"
مساله ی فرهنگ های بومی و محلی در ایران همواره محل مناقشه
و بحث های طولانی مدت بوده است البته به
گواه تاریخ ایرانیان در طول تاریخ همزیستی
مسالمت آمیزی با یکدیگر داشته اند لیکن شروع مشکل را میتوان در سیاست های فرهنگی پهلوی
اول جستجو کرد که به ظاهر به دنبال نمایش ملی گرایی واقدامات فاشیستی بود. این اقدامات را میتوان بر دو اصل
دید اول تاکید بر ملی گرایی در عصر مربوطه یعنی دهه سی میلادی که متاثر از حکومت
های فاشیستی وقت یعنی ایتالیا و آلمان بود و اصل دوم تاکید بر تمدن پیش از اسلام و
نفی هر آنچه از گذشته باقی مانده بود و سنت های اجتماعی ، از این روی بود که حکومت
پهلوی به تدریج برای آنچه که به زعم خویش اصلاحات میدانست
لوایحی در مجلس برای آزادی پوشش و بعدها جشن هایی تحت عنوان جشن های 2500 ساله سلطنت راه انداخت و حتی
روسای سایر ممالک را نیز به بازدید از ایران
و نمایش پیشرفت های آن دعوت کرد!!!
منتها اکثر این اقدامات جنبه نمایشی داشته و یا فاقد
عقلانیت لازم بود ، برای مثال برای نمایش ملی گرایی و تقویب هویت ملی به غلط به مبارزه با فرهنگ
های محلی و قومی پرداخته شد. این روند تضعیف قومیت ها ابتدا بعد سیاسی داشت برای
سرکوب قیام ها تجزیه طلبانه که در نواحی مثل خوزستان صورت می گرفت ولی بعدها با
شدت بیشتر در زمینه فرهنگی ادامه یافت. توهین های مکرر و هیچ انگاشتن قومیت ها و
اشاعه فرهنگ وارداتی مشکلاتی بود که بعدها آثار خود را در جامعه
ایرانی نشان داد.
شدت این اقدامات ناسیونالیستی و نمایشی به حدی بود که حتی
افرادی نظیر صادق هدایت نیز علنا سیاست های فرهنگی دولت را به سخره گرفته و
شدیدترین انتقادها را نسبت بدان وارد می ساختند.البته تا زمانی که پهلوی اول
در قید حیات بود مجال چندانی برای آزادی
بیان نبود بلکه پس از تبعید وی از کشور بود که به ناگاه سیل انتقادات به سمت رژیم
پهلوی سرازیر شد و البته آشوب هایی نیزدر گوشه کنار مملکت پیدا شد که یکی پس از
دیگری سرکوب شدند.البته این اقدامات برای حفظ تمامیت ملی را نمی توان چندان مورد
ایراد دانست بلکه مساله در ادامه دادن این روند در مسائل فرهنگی بود. به گونه ای که یگانه ایرانیان در حکومت پهلوی
فارس زبانان و اهالی تهران معرفی می شدند حال آن که ایران دارای اقوام مختلف بوده است.
خوشبختانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این روند تا حدودی
متوقف شده و با شعارهای مترقی اسلامی نظیر برابری
و آزادی و حفظ کرامت انسانی همه ایرانیان از اقدامات شوونیستی که نه ریشه
در فرهنگ ملی داشته نه در فرهنگ مذهبی کاسته شد ولی برخی کج سلیقگی ها نوع دیگری
از مشکلات را برای اقوام ایرانی به ارمغان آورد که بخشی مربوط به ناآگاهی مربوط به
مساله امپریالیسم زبانی است.
بحث امپریالیسم زبانی زمانی مطرح شد که زبان انگلیسی به
سرعت در حال گسترش در همه نقاط دنیا بود
به نحوی که "از سواد آموزی به زبان های مادری ممانعت کرده و مانع
پیشرفت اقتصادی افرادی میشود که این زبان را نیاموخته اند و به نیاز افراد عادی در زندگی روزانه آن ها یا
زندگی آینده اشان توجهی ندارد". اثرات این موضوع به حدی بود که زبانشناسنان
اروپایی و امریکایی نظیر فیلیپسون خود
نسبت بدان هشدار داده و خواستار بازنگری در قوانین و سیاست های فرهنگی شدند.
موضوع اصلی در بحث امپریالیسم زبانی "ارزش کاهی "
از سایر زبان ها به منظور دادن موقعیت برتر به یک
زبان خاص میباشد که به قول دکتر براون از اساتید برجسته علم زبان منجر به
یک "نسل کشی " فرهنگی می باشد.این اعتراضات و نقدها سرانجام منجر به این
شد که در منشور اروپایی 1988 اروپا که در رابطه با زبان های منطقه ای و اقلیت هاست
ساختاری چند زبانه در نظر گرفته شود همچنین در سازمان ملل متحد "بیانیه جهانی
حقوق زبان" از حق تمامی اشخاص برای توسعه و گسترش زبان های خودشان پشتیبانی
بعمل آمده است و برای کودکان امکان ادامه تحصیل به زبان خودشان را خواستار شده
است".
جدا از مفاد حقوقی آیین نامه ها و قوانین بین المللی که
خارج از بحث این نوشتار است باید دانست که بنابرنظریات یادگیری زبان ها در علم
زبانشناسی هر زبان میراثی ارزشمند است که توانایی پردازش اطلاعات به شیوه ای خاص
را به فرد می دهد که نتیجه حاصله جهانبینی منحصر به فرد هر زبانی نسبت به زبان دیگر
است. بنابراین داشتن جامعه ای چند زبانه نه تنها بد نیست بلکه به غنای فرهنگی کل
جامعه افزوده و گنجینه بی پایانی از سنت های بومی و محلی را در اختیار ما می گذارد
که از صدها سال قبل نسل به نسل به ما رسیده اند.
در علم روز زبانشناسی و مطالعات فرهنگی فرهنگ ها همه محترم
و دارای نظام های ارزشی مربوط به خودشان می باشند و انحصارا زبان هر فرهنگی اصلی
ترین نماینده آن فرهنگ به حساب می آید و باید به تمامی فرهنگ ها با دیده احترام
نگریسته شود و حق تحصیل به زبان مادری را هر چه که میخاهد باشد در کنار زبان رسمی
و ملی کشور محترم شمارد.
حال که کلیاتی از بحث مطرح شد بد نیست گذشته ای از تلاش های
انجام شده در کشور راجع به این مساله را بدانیم:
پس از سال های پایان جنگ تحمیلی و شرایط خاص کشور به تدریج
زمزمه هایی مبنی بر لزوم تغییر نظام آموزش و پروش شنیده می شد که سرانجام در دهه
70 با عنوان نظام جدید آموزشی هم نمایان شد و تغییراتی بعضا بنیادین در کتب درسی
صورت گرفت ولی خبری از تدریس زبان های محلی نبود کمی بعدتر و در دولت اصلاحات برنامه ای توسط کارشناسان برای مطالعه چگونگی
اجرایی تدریس زبان های مادری در کنار زبان فارسی در مدارس مورد بررسی قرار گرفت که در دولت نهم به زمامداری دکتر احمدی نژاد نیمه کاره رها شد
و تا روز آخر دولت ایشان نیز در این باره
تلاشی صورت نگرفت. با پیروزی دکتر روحانی
در انتخابات ریاست جمهوری در سال 92 با
وعده هایی نظیر احترام به اقوام و زبان های محلی موجی از امیدواری در دلسوزان
فرهنگی شکل گرفت که بلکه خسران این چند سال اندکی جبران شود ، جناب آقای فانی وزیر
آموزش و پرورش نیز در مصاحبه ای اعلام کردند که تدریس زبان های محلی دوباره در
دستور کار وزارتخانه ایشان قرار دارد و پس از بررسی های کارشناسی اجرای آن آغاز
خواهد شد.
به امید آن که ظرفیت های فرهنگی بومی و محلی و زیبایی های
سنت های این سرزمین کهن که سینه به سینه از مادران به کودکان در اعصار تاریخ از تمامی
اقوام چه ترک و چه لر و چه بلوچ انتقال
یافته حفظ شده و کودکان این سرزمین با میراث فرهنگی خویش آشنا باشند.