فاش میگویم که در پی خویشتنم....

بیان احوال و شرح حال و نقدهای شخصی به مسائل اجتماعی

بیان احوال و شرح حال و نقدهای شخصی به مسائل اجتماعی

شرح حال نویسی به شیوه اتوبیوگرافی و بیان خاطراتی که در گذر زمان ممکن است فراموش بشوند.همه چیزهایی که ممکن است روزگاری از صفحه یاد محو شوند و یا خاطرات به ظاهر بی اهمیتی که شالوده فکری من بر آن ها بنا شده است ....

ساحلی از جنس ماضی بعید

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ق.ظ

پسر: کی میشه بریم سوار اون قایق ها بشیم ؟

دختر: وقتی که ازدواج کردیم ؟

پسر: خیلی قشنگه که آدم با این لنج ها بتونه شب رو توی دریا باشه و ماه و ستاره ها رو ببینه

دختر: یعنی دو تایی بریم ؟

پسر: این نسیمی که از دریا میاد من رو به سمت خودش می کشونه 

دختر: بعد از ازدواج هم میایم این جا؟

پسر: عاشق تماشای غروب آفتاب کنار ساحل هستم

دختر: منظره خیلی عاشقانه ای واسه قدم زدن توی ماه عسل

پسر: این کشتی ها کجا میرن به نظرت؟

دختر: از تنهایی بدم میاد

پسر: درسم که تموم بشه باز هم کنار ساحل میام 

دختر:منظورت با هم دیگه است دیگه ؟

پسر: به نظرت این دریا چند نفر رو مثل ما به خودش دیده ؟

دختر: مجرد یا متاهل؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی