فاش میگویم که در پی خویشتنم....

بیان احوال و شرح حال و نقدهای شخصی به مسائل اجتماعی

بیان احوال و شرح حال و نقدهای شخصی به مسائل اجتماعی

شرح حال نویسی به شیوه اتوبیوگرافی و بیان خاطراتی که در گذر زمان ممکن است فراموش بشوند.همه چیزهایی که ممکن است روزگاری از صفحه یاد محو شوند و یا خاطرات به ظاهر بی اهمیتی که شالوده فکری من بر آن ها بنا شده است ....

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

for my lonely moments

i had a family i loved

i had the girl friend i loved 

but today i have just my body 

even God doest care about what will happen

this is the thing  i want to happen:

kissing you without any pressure

sleeping with you with the mad emotion 

walking with you with the shine eyes

having at least 1 day free and wild

why should  i be far a way from her?

No!

loosing her is not the end of my story 

its  just part of my historical love story

the new life story

not having you you in my arms

not letting you kiss my lips

rips in mind after  kisses in lips 

who will be responsible for all this ?

!Dont lie me about God

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۶:۲۸
امید پویان

قرار نیست آدم میلیاردر باشه تا از زندگی لذت ببره.

قرار نیست حتما برج داشته باشه تا از زندگی لذت ببره.

همین که صبح که پا بشی قلبت برای دیدن کسی بتپه خودش یک نعمته 

همین که سقف بالای سرت از برف و بارون حفظت کنه کفایت میکنه

اگه ماشین نداشته باشی که توی بارون رانندگی کنی گاهی قدم زدن توی بارون هم همونقدر لذت بخش میشه.

لازم نیست گوشی اندروید داشته باشی تا از وقتت لذت ببری همین که بتوانی مسیج بدی هم گاهی لذت بخش است.

این که پابرهنه هم گاهی راه بروی چیزی از شخصیتت کم نمی کند

خوشبختی را در دوستان باید دید  و دوستی را در مدارا

خداوندا مرا در این گذر سرنوشت ساز تنها مگذار

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۶
امید پویان

گاه برای خویشتن باید رفت 

گاه به شوق قله باید رفت

گاه باید رفت

نه برای نماندن

نه برای صرفا بودن و آلوده کردن این کره خاکی 

گاه باید رفت 

گاه به آغوشی محتاج  و گاه از گرمای آغوشی بیزار

گاه دیوانه از جنون 

گاه پریشان از عقل و خرد 

هوای نفس تو مرا میخواند 

اما نه گویی داستان دیگری در کار است

صلح است میان کفر و اسلام تو با ما به کی در جنگی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۱
امید پویان
  • مدرسه ای که ابتدایی توش درس میخوندم وضعش اوایل خیلی خراب بود!
    خراب میگم خراب می شنویدا!
    زمستون ها دستشویی رفتن یه معضل بزرگ بود و فکرکنم به خاطر همون چند سال دستشویی درست و حسابی نرفتن بعدها به کلیه درد دچار شدم!
    واسه این که دستشویی بری باید از کلی یخ و برف رد میشدی و بدا به روزی که کفشت سر بود و به دلیل وجود اب توی دستشویی ممکن بود با سر بخوری زمین توی کف کثیف دستشویی! با زحمت که جلو می رفتی و به دستشویی وارد میشدی باید همه احتمالات اعم از وجود آفتابه ، شیر ،و صحت عملکرد رو چک می کردی تا یک وقت خدای نکرده دچار مشکل نشوی!
    خلاصه می رفتی مینشستی و کارت رو انجام میدادی یهو میدیدی که...... ای دل غافل آب یخ زده و اصلا باز نمیشه!...
    دو تا چاره بیشتر نداشتی در اون شرایط:
    الف) با خفت وخواری دستت رو توی افتابه کنی و یخش رو بکشنی و اب یخ رو ماتحت بریزی تا دچار سوزش بیشتر نشی
    ب) با خفت و خواری بیشتر از حالت اول همون طوری عملیات رو نیمه کاره رها کنی
    ما حالت اول رو در نظر می گرفتیم معمولا و پا میشدیم با ناراحتی خیلی زیاد میومدیم بیرون که دست شوم سرنوشت  روی سطح لغزنده روشویی پامون رو  سر میداد و اون موقع بود که  آدم دلش میخواست عالم و آدم رو فحش بده!
    اگه یه مقدار هم خوش شانس تشریف داشتی کافی بود آقا معلم هم هنگام ورود به دلیل دیرکردن و بی انضباطی یه کتکی بهت بزنه تا دستشویی رفتنت برات خاطره تاریخی بشه!
    پ ن : خاطرات مربوط به مدرسه انقلاب شهرستان خرمدره می باشد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۲۳:۵۳
امید پویان