امتحانات ترم 5 تمام شد.
خوابگاه خالی از جمعیت شده و فقط من و سعید موندیم .
به کارهایی که از اول ترم انجام دادم و نتایجی که به بار آوردن فکر میکنم.
متاسفم
نکات زیادی اموختم ولی به بهای سنگینی
نیاز به مطالعه کتاب "قدرت تمرکز" شدیدا حس میشود.
امتحانات ترم 5 تمام شد.
خوابگاه خالی از جمعیت شده و فقط من و سعید موندیم .
به کارهایی که از اول ترم انجام دادم و نتایجی که به بار آوردن فکر میکنم.
متاسفم
نکات زیادی اموختم ولی به بهای سنگینی
نیاز به مطالعه کتاب "قدرت تمرکز" شدیدا حس میشود.
در هنگامه عاشورا اگر با حسین بودی که هیچ وگرنه هر جا میخواهی باش، چه ایستاده بر نماز چه نشسته بر سر سفره شراب
خدایا همه برای امام حسین گریه می کنن و از شمر و یزید ها عصبانی اند ولی چرا کسی حرفی از شمر و یزید های زمانه نمی زند؟
اگر عمر سعد آب فرات را به روی خاندان پیامبر بست عده ای که نان را از سفره ما برده اند چه؟
اگر شمر سر مبارک امام حسین را از تن جدا کرد آن هایی که ما را زنده زنده سر می بردند چه می گویی؟
اگر حرمله بر گلوی کودکان تیر می انداخت آنان که کودکان را بی پدر و مادر می کنند چه ؟
خدایا آنان که روزی را بر ملتی با تورمی 40 درصدی تنگ کرده اند شمر و یزید نیستند؟
هیهات من الذله
زندگی یه جور معامله است تا چیزی رو از دست ندی چیزی رو به دست نمیاری، بعضی وقتا باید دروغ بگی تا چیزی یا کسی رو به دست بیاری و بعد دروغ های بیشتری بگی تا حفظش کنی و سر انجام آن چه از دست داده ای صداقتت بوده است که به بهانه ی احساس چوب حراج به آن زده ای و اسمش را به "دروغ" مصلحت گذاشته ای .
شاید به دیگران بتوانم دروغ بگویم ولی هرگز به خودم نتوانسته ام دروغ بگویم.
for my lonely moments
i had a family i loved
i had the girl friend i loved
but today i have just my body
even God doest care about what will happen
this is the thing i want to happen:
kissing you without any pressure
sleeping with you with the mad emotion
walking with you with the shine eyes
having at least 1 day free and wild
why should i be far a way from her?
No!
loosing her is not the end of my story
its just part of my historical love story
the new life story
not having you you in my arms
not letting you kiss my lips
rips in mind after kisses in lips
who will be responsible for all this ?
!Dont lie me about God
قرار نیست آدم میلیاردر باشه تا از زندگی لذت ببره.
قرار نیست حتما برج داشته باشه تا از زندگی لذت ببره.
همین که صبح که پا بشی قلبت برای دیدن کسی بتپه خودش یک نعمته
همین که سقف بالای سرت از برف و بارون حفظت کنه کفایت میکنه
اگه ماشین نداشته باشی که توی بارون رانندگی کنی گاهی قدم زدن توی بارون هم همونقدر لذت بخش میشه.
لازم نیست گوشی اندروید داشته باشی تا از وقتت لذت ببری همین که بتوانی مسیج بدی هم گاهی لذت بخش است.
این که پابرهنه هم گاهی راه بروی چیزی از شخصیتت کم نمی کند
خوشبختی را در دوستان باید دید و دوستی را در مدارا
خداوندا مرا در این گذر سرنوشت ساز تنها مگذار
گاه برای خویشتن باید رفت
گاه به شوق قله باید رفت
گاه باید رفت
نه برای نماندن
نه برای صرفا بودن و آلوده کردن این کره خاکی
گاه باید رفت
گاه به آغوشی محتاج و گاه از گرمای آغوشی بیزار
گاه دیوانه از جنون
گاه پریشان از عقل و خرد
هوای نفس تو مرا میخواند
اما نه گویی داستان دیگری در کار است
صلح است میان کفر و اسلام تو با ما به کی در جنگی؟
5 سالم بود آرزو داشتم قوی ترین آدم جهان باشم
6 سالم بود آرزو داشتم پولدارترین آدم جهان باشم
7 سالم بود آرزو داشتم دانشمندترین آدم جهان باشم
8 سالم بود دوست داشتم قدرتمندترین آدم جهان باشم
9 سالم بود دوست داشتم پاک ترین آدم جهان باشم
10 سالم بود دوست داشتم بهترین فوتبالیست جهان باشم
11 سالم بود دوست داشتم مشهورترین آدم جهان بودم
12 سالم بود دوست داشتم بهترین سخنران جهان بودم
13 سالم بود دوست داشتم که فقط یک اروپایی بودم
14 سالم بود دوست داشتم بهترین کتاب های جهان رو میخوندم
15 سالم بود دوست داشتم یکی از شخصیت های داستانی کتاب ها باشم
16سالم بود دوست داشتم یکی از ژنرال های هیتلر بودم و تاریخ رو عوض میکردم
17 سالم بود دوست داشتم نابغه ترین آدم جهان بودم
18سالم بود دوست داشتم استاد دانشگاه بودم
19 سالم بود دوست داشتم یک انسان فوق العاده بودم
20 سالم بود دوست داشتم خودم بودم
برای 21سالگی فقط دوست دارم ....... باشم.
امروز شب میلاد من است.
به عبارت دیگر فردا صبح که بیدار می شویم سال های زیادی از تولد من گذشته است.
نمیدونم این که 2 دهه از زندگیم رو به صورت کامل سپری کردم چه حالی باید داشته باشه یا چه چیزی باید بگم ولی این رو میدونم که یواش یواش احساس میکنم با دنیای پاک و شاد کودکی آخرین وداع هایم را کرده و یوایش یواش دارم با نوجوانی هم خداحافظی میکنم و به سوی بزرگسالی حرکت میکنم.
یه رسمی هست که هر کسی موقع فوت کردن شمع ها آرزویی میکنه :
نمیدونم ارزوی این جوری اصلا جواب میدهد؟ یا جوری شود که من دروغ ها باورم بشود یا این که تمام راستی ها به من نشان داده شود.
این پست بعدا تکمیل خواهد شد ولی خوب فعلا داشته باشید آهنگ مورد علاقه من از سیاوش قمیشی که از قضا مربوط به شب میلاد هم هست!
شرایط جامعه ی امروز ما جوری نیست که به ما اجازه بدهد هر چیزی هستیم یا هر کسی هستیم با هر عقیده ای همان باشیم.
صادق هدایت سال ها قبل در غم درک نشدن توسط جامعه نادان زمان خودش بارها خودکشی کرد.
درد امروز خیلی از روشنفکران و یا افراد دارای تحصیلات عالیه هم همین است که نمی توانند خودشان رو در جامعه ترکیب کنند یا عقاید واقعیشون رو به منصه ظهور برسانند و همین برای شان بدترین شوکرانی بوده است که سرکشیده اند و از درون ذره ذره آبشون کرده است.
برای منی که نه روشنفکر هستم نه محقق و فقط خودم رو یک مشاهده گر میدونم یه چیز مشخص بوده اونم این که اصولا ما برای خودمان زندگی نمی کنیم.
بیشتر اعمال و رفتار و حتی طرز فکر و نوشتن آدمی مثل من هم تحت تاثیر دیگران است.
چقدر برای خودم نوشته ام؟ چقدر برای دیگران؟
شاید یک سال باشد که سعی کردم کاری رو بکنم که انجام دادنش خوشحالم کند نه کاری که انجام دادنش برای دیگران خوشایند باشد.
در فیس بوک و ... هم همین است.
همه به دنبال چیزی بیشتر از لایک فیس بوک نیستند.
نه دختران بی حجاب نه پسران دخترنما!
نمیدانم که درست است یا نه اما گفته میشود که یک جمله ای در انجیل هست که میگه از راهی نروید که روندگان آن بسیارند.
شاید ......